۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

اردی بهشت

اردی بهشت، اردی بهشت، ماه زیبای من، ایزد باستانی فروزان من، تو را تا بی نهایت گرامی خواهم داشت.
می خواستم اولین پستم برای بهترین ماه سالم خیلی شاد و عالی باشه، اما با دیدن خداحافظی بعضی از دوستانم دلم گرفت، دلم بدجور گرفت.
همیشه وقتی دلم میگیره، وقتی به چیزی نیاز دارم، وقتی حس میکنم تنهام، وقتی خوشحالم، وقتی میخواهم شاد باشیم، وقتی از بودن لذت میبرم و وقتی... همه ی اینها زمانیه که من با همسرشت هام هستم، وقتیه که من خودمم بدون صورتک و نقش، وقتیه که من دارم نوشته ی کسی رو میخونم که هم احساس منه... دوست ندارم بلاگ هایی که این سه ماه اومدن و رفتند رو لیست کنم، خیلی ها خودشون را تمام شده دیدند، یکی شد خاطره پرواز یک پرنده مردنی، یکی شد دوست بی خداحافظ و یکی شد فقط یک جمله کوتاه... شاید باید بیشتر فکر کنیم کی هستیم و واقعا چی می خواهیم... شایدم من زیادی انتظار دارم... شاید باید بدونیم با رفتنمون حقیقتا این خودمون هستیم که میریم تو سایه های سرد و سنگین...
به هرحال من هنوز مثل همیشه امیدوارم و از اردی بهشت؛ فرشته نگهبانم آرزوی شادی همه رو دارم چه اونا که زیر نور شانه به شانه دارند ادامه میدهند و چه اونا که تو سایه با ما گام بر میدارند.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر