روز آخر فقط می خواستم از پاسگاه بیام بیرون ... با هیچکس خداحافظی نکردم ... وقتی کامل تسویه کردم ، چندتایی عکسی اینجا می گذارم و راحت تر حرف خواهم زد ... حالا من هستم و یه مرحله دیگه از زندگی جدید ...
این مدت همه ی این هفده ماه رو به سه نفر مدیونم ... و می دونم اگر این سه نفر این یک سال و نیم با من نبودند هرگز به امروز نمی رسیدم.
نام این سه نفر رو نمی نویسم شاید دوست نداشته باشند ... اما با همه ی وجود از اینکه بودید و تنهام نگذاشتید همیشه سپاسگذار خواهم بود ...
پس نوشت:
راستی قضیه اینترنت ملی چیه؟ من یک سال و نیم از دنیا عقبم .
تا ما خواستیم وایمکس فعال کنیم همه چیز به هم ریخت؟ یعنی به همین راحتی؟
حس دوگانه جالبی دارم که بالاخره تموم شد.