۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه

به مناسبت سالروز شناسایی زبان پارسی به نشانه ی زبان رسمی ایرانیان از جانب یعقوب لیث صفاری

اين گنبد سپيد دندانه‌دار كه در ميان آرامگاهي كهن سربرآورده، سراي
آرامش مردي‌ست كه سال‌هاي سال پشت دشمنان ايران‌زمين را مي‌لرزاند.

آرامگاه یعقوب لیث صفاری سده‌هاي پي‌درپي در روستای شاه‌آباد دزفول
سربرآسمان دارد. گنبد بلند دندانه‌دار سفید رنگ و شكوه ساختمان بقعه از
دور به‌خوبي نمايان است.

یعقوب در آغاز، مانند پدر رویگری می‌کرد و هرآنچه به‌دست می‌آورد با
دوستانش شادخواري می‌کرد. چون بالنده شد. گروهي از عیّاران او را به
سرداری خود برگزیدند. از آنجا كه یعقوب مردی با تدبیر و عیار بود، تمام
یارانش از وی چنان فرمانبرداری می‌کردند که شگفت‌آور بود.
یعقوب پس از آنكه سیستان را فراچنگ آورد، رو به خراسان نهاد در سال ۲۵۳
شهرهای هرات و پوشنگ را گرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد. پس از آن رو
به شیراز نهاد با حاکم فارس جنگیده و آن را نیز به‌دست آورد.
او نخستین کسی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از یورش تازیان و ورود
اسلام به ایران، به عنوان زبان رسمی ایران اعلام کرد و پس از آن دیگر کسی
حق نداشت در دربار او به زبانی غیر از پارسی سخن بگوید. دکتر محسن
ابوالقاسمی در کتاب «تاریخ زبان فارسی» آورده‌است:« در سال ۲۵۴ هجری،
یعقوب لیث صفار، دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تاسیس کرد و
زبان فارسی دری را زبان رسمی کرد که این رسمیت تا کنون ادامه دارد «
در کنار این آرامگاه بازمانده‌های شهر گندی‌شاپور دیده می‌شود.

نویسنده «تاریخ سیستان» چنین روایت کرده‌است: یعقوب فرا رسید و بعضی از
خوارج که مانده بودند ایشان را بکشت و مال‌های ایشان برگرفت. پس شعرا او
را شعر گفتندی به تازی: قد اکرم الله اهل المصر و البلد بملک یعقوب ذی
الافضال و العدد...
چون این شعر برخواندند او عالم نبود، در نیافت، محمدبن و صیف حاضر بود و
دبیر رسایل او بود و بدان روزگار نامه پارسی نبود، پس یعقوب گفت:
"چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟» محمد وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت
و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت." فارسی، یا فارسی دری یعنی رسمی،
دنباله پارسی میانه زردشتی است. تا عهد یعقوب لیث، زبان رسمی ایران یا
حکومت‌های ایران، زبان عربی بود. یعقوب در سال ۲۵۴ هجری قمری زبان پارسی
را رسمی کرد و زبان رسمی ایرانی است. پس از یعقوب هم سامانیان و آل بویه
این زبان را گسترش دادند و از نابودی آن جلوگیری کردند.
دولت سامانی به رواج زبان فارسی علاقه‌مند بود و دولت غزنوی، فارسی را
در هندوستان رایج کرد. زبان فارسی در دربار مغولی هند، زبان رسمی بود.
رواج فارسی در هند سبب شد زبانی به وجود آید به نام اردو که زبان رسمی
دولت پاکستان شد و به الفبایی که از الفبای فارسی گرفته شده، نوشته
می‌شود. زبانی که در هند، آن را هندوستانی می‌نامند و به الفبایی که از
الفبای سنسکریت گرفته شده، نوشته می‌شود، با اردو یک منشأ دارد.

سلجوقیان زبان فارسی را در آسیای کوچک رایج کردند. در دولت عثمانی زبان
فارسی رایج بود. برخی از سلاطین عثمانی چون محمد فاتح و سلیم اول به
فارسی شعر سروده‌اند. اما تسلط استعمار بر کشورهای شرق سبب شد که از رواج
فارسی کاسته شود.
خلیفه رسولی را با منشور ولایت فارس و استمالت نزد یعقوب فرستاد. یعقوب
قدری نان خشک و پیاز و شمشیر را پیش روی خود نهاد و به رسول گفت: «به
خلیفه بگو که من مردی رویگر زاده‌ام و اکنون بیمارم و اگر بمیرم تو از من
رها می‌شوی و من از تو، اگر ماندم این شمشیر میان ما داوری خواهد کرد،
اگر من غالب شوم که به کام خود رسیده باشم و اگر مغلوب شوم این نان خشک و
پیاز مرا بس است.«

یعقوب در سال ۲۶۵ در گندی شاپور در اثر قولنج در گذشت. یعقوب را مردی
باخرد و استوار توصیف کرده‌اند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود
او را نسبت پایداریش سندان ناميده است.

یعقوب لیث ، مردي كه شمشير زبان پارسي بود ، روانش شاد و يادش گرامي‌باد
او به‌راستي شمشيري براي ماندگاري زبان پارسي بود.

آرامگاه یعقوب لیث اکنون در ۱۲ کیلومتری جنوب خاوري دزفول در روستایی به
نام اسلام‌آباد دزفول یا شاه‌آباد دزفول جاي گرفته و زمین‌های زراعی،
برنج كاری و درختان کنار بنا، زیبایی آن را دوچندان کرده است.

در پيرامون بقعه، گورستان گسترده‌اي است كه سنگ قبرهای كهن در آن ،
نشانگرتاریخ کهن این بنا است.
به روان اين ايران بان از جان گذشته، كه زبان پارسي را افزون بر فردوسي
بزرگ وامدار او نيز هستيم درود باد.


سرچشمه:
امرداد http://amordad6485.blogfa.com
ویکی پدیا http://fa.wikipedia.org/
گاه نمای زرتشتیان، روز شمار ایران باستان - 1390 خورشیدی- 3749 زرتشتی
– انتشارات فروهر

۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

کپی و پیست از یه سایت

http://www.amordadnews.com/neveshtehNamyesh.aspx?NId=6152
روز خورايزد از ماه دي كه بنابر گاهشمار كنوني ايران، با ٥ دي‌ماه،
برابري مي‌يابد، سال‌روز درگذشت اشوزرتشت اسپنتمان است، بزرگ ‌پيام‌آوري
كه بنابر گواهي دوست و دشمن، تاريخ يكتاپرستي در جهان با او، آموزه‌ها و
دريافت‌هايش، آغاز مي‌شود.
برپايه‌ي آن‌چه در «يادگار زريران»، يادگاري حماسي از روزگار اشكانيان و
كتاب «زاداسپرم» آمده، اشوزرتشت و شماري از يارانش در اين روز در
آتشكده‌ي بلخ به دست تورانيان كشته شدند.
هزاره‌هاست كه از اين رخداد مي‌گذرد و بي‌گمان بايد بود بر گذر زمان. اما
آن‌چه در اين ميانه، بوده، هست و خواهد بود و ياد اشوزرتشت و نامش را
تاكنون ماندگار كرده، پيامي است كه براي جهانيان داشت. اشوزرتشت از خدايي
گفت كه يكتا بود و بي‌همتا، هستي‌بخش و دانا. خدايي كه اهورامزدا
مي‌ناميدش. اهورامزدايي كه در خرد خود، جهان را آفريد و آفرينش را هنجار
داد. سرور دانايي كه همه‌ي آفريدگان را به نيروي دانايي و كارداني خود
مي‌آفريند، نگاه مي‌‌دارد و به هنجار مي‌رساند؛ خداوند جان و خرد.
اشوزرتشت از راه خرد، با انديشه‌ي نيك، اهورامزدا را شناخت و از راه خرد،
مردم را به همكاري و همگامي با اهورامزدا، فراخواند، همگامي با قانون
«اشا» و هنجاري كه اهورامزدا آفريد:
اينك سخن مي‌‌دارم، براي شما اي خواستاران، و براي شما اي دانايان، از دو
نهاده‌ي بزرگ. و مي‌ستايم اهورا و انديشه‌ي نيك را،‌ و دانش نيك و آيين
راستي را، تا فروغ و روشنايي را دريابيد، و به رسايي و شادماني
برسيد.(يسنا، سروده‌ي ٣٠،بند ١)
اشوزرتشت، خواستار آن است كه راه راستي و انديشيدن به نيكي را بياموزيم
تا به رسايي رسيم و خوشبختي.
با «گاتها»، سروده‌هاي اشوزرتشت، «اشا» را مي‌شناسيم. اشا، راستي و
هنجاري است كه هستي برپايه‌ي آن پويايي يافته است. اشا، قانون اهورايي
است، هم‌راستايي و هماهنگي با آن، به پيشرفت جهان و
جهانيان مي‌انجامد و خوشبختي آدمي.
برپايه‌ي آموزه‌هاي اشوزرتشت، آزاديم بر گزينش راه. اما اگر بنابر آزاديِ
گزينشي كه داريم از راستي و هنجار حاكم بر جهان، از قانون دگرگوني‌ناپذير
هستي،‌ روي برتابيم، بازتاب كردار خويش را خواهيم ديد. هر كنشي، واكنشي
در پي دارد. آنان كه كج مي‌پيمايند و از راه راست، برمي‌تابند، رنج
مي‌بينند و به اندوه، اندر مي‌شوند.
اين رنج پيامد كردارشان است نه مجازاتي كه از درگاه خداوند فرود آيد.
اهورامزدا، مجازات نمي‌كند، اين خود ما هستيم با راهي كه برمي‌گزينيم،
شادي مي‌آفرينيم يا رنج و اندوه براي خود مي‌خريم.

ما آزاديم كه برگزينيم. بنابر آموزه‌هاي اشوزرتشت، انسان، آزادي اختيار
دارد تا ميان نيك و بد برگزيند چراكه اهورامزدا از منش خويش به آدميان،
خرد مي‌بخشد. اهورامزدا، فروزه‌هايي را به آدمي پيشكش كرده كه به او اين
شايستگي گزينش را مي‌‌دهد.
بي‌گمان بايد بود كه با فروزه‌هاي وهيشتامن(بهترين راستي و والاترين
انديشه)، اشاوهيشتا(بهترين راستي)، خشتروييريه(شهرياري بر خويش، توانايي
سازنده)، سپنته‌آرمييتي(مهر و آرامش فزاينده)، مي‌توان به هئوروتات(رسايي
و كمال) رسيد، خود را شناخت و به سرچشمه‌ي خرد و هستي، دست يافت و
جاودانه(امرتات) شد.
خرد با رايزني با دئنا(وجدان)، راه راست را بر ما مي‌نماياند، همان راهي
كه هنجار هستي را نيرو مي‌بخشد: راه در جهان يكي است و آن راه راستي است.
در گاتها، راه راست را، بهترين راستي را، به ياري انديشه‌ي نيك و وجدان
همه‌آگاه، مي‌توانيم بيابيم. و درست همين‌جاست كه دانا را از نادان،
مي‌توان بازشناخت: «دانايان» راه نيك و «نابخردان»، راه بد را
برمي‌گزينند.(يسنا ٣٠ بند ٣)
انديشه داريم، انديشه‌ي نيك، مهر و فروتني، شهرياري و خويشتن‌داري و
وجداني كه رايزن است و مشاور؛ پس خود برمي‌گزينيم و از همين روي است كه
در گاتها، تنها با كليات روبه‌رو هستيم و جزيياتي در كار نيست. و چنين
است كه به فرشكرت(تازه‌گردانيدن) جهان باور داريم. جهان را نو و از
دوباره نو مي‌كنيم با انديشه‌مان با گفتار و با كردارمان، آنگاه كه درست
برمي‌گزينيم.
اين كه راست باشيم و از دروغ بپرهيزيم، از خشم، دوري گزينيم و مهر
بورزيم، داده‌هاي نيك اهورايي را پاس بداريم و از ويرانگري بپرهيزيم،
كلياتي است كه بنابر زمان و مكان، ‌تصميم‌گيري براي جزيياتش، به اختيار
ماست، مايي كه خرد داريم و وجدان:
«بهترين گفته‌ها را به گوش بشنويد، و با انديشه‌ي روشن بنگريد، و هر يك
از شما براي خويشتن، يكي از اين دو راه را برگزيند...(يسنا ٣٠ بند ٢)
بنابر آموزه‌هاي اشوزرتشت، اهورامزدا، آفريدگار نيكي‌هاست، بدي در او راه
ندارد. اشوزرتشت از دو مينوي همزاد، سخن به ميان مي‌آورد كه همزاد هستند
و در انديشه پديدار شده‌اند. يكي را «سپنتامينو»(منش افزاينده و نيك) و
ديگري را «انگره‌مينو»(منش كاهنده و بد) مي‌نامد. يكي نيكي را مي‌نماياند
و آن ديگري، بدي را. و هستي آوردگاه اين دو گوهر همزاد و مينوي است.
نيك‌انديشي، سرچشمه‌ي همه‌ي نيكي‌ها و پاكي‌ها و درستي‌‌ها، و دروغ و
كژانديشي، پايه‌ي همه‌ي كژروي‌هاست. از كنش و واكنش اين دو نيروي سازنده
و ويرانگر، بنياد هستي، شكل مي‌گيرد و زندگي و نازندگي، پديد مي‌آيد:
و آنگاه كه در آغاز، آن دو مينو به هم رسيدند، زندگي و نازندگي را پديد
آوردند.(يسنا ٣٠ بند ٤)
سروده‌هاي اشوزتشت، چنين مي‌گويدمان كه؛ داده‌هاي اهورايي، آفريده‌هاي
خداوند، خوب و نيكند، از همين روي است كه خويشكاري‌مان پاسداري از گيتي
است با هر آن‌چه در اوست.
در گاتها از كار و كوشش و سازندگي مي‌توان سراغ گرفت ولي از درويشي،
گوشه‌نشيني، دوري‌گزيني از جهان و محروم كردن تن و جان از لذت بهره‌گيري
درست از هستي، خبري نيست. گيتي با هر‌ آن‌چه در آن است، آفرينشي است كه
بايد از آن سود گيريم و به آن سود برسانيم.
آموزه‌هاي اشوزرتشت را بايد به گوش هوش شنيد و بر ديده‌ي خرد نگريست. و
بي‌گمان بايد بود كه آموزگار چنين آموزه‌هايي را هرگز مرگ، خاموش نمي‌كند
آنچنان كه تاكنون نكرده‌است. ٥ دي‌ماه روز خورايزد از ماه دي، سالروز
درگذشت اشوزرتشت است، يادش را گرامي مي‌داريم،‌ گرد هم مي‌آييم و همچون
هزاره‌ها،‌ آييني را به پا مي‌داريم كه چيزي نيست جز به كار بستن
آموزه‌هايش،‌سوگي نيست، اشك و آهي نيست، كلامش و آموزه‌هايش ماندگار است.
ياري‌نامه‌ها:
- ديالكتيك در گاتهاي زرتشت . مثنوي معنوي(حسين وحيدي)
-ديدي نو از ديني كهن(فرهنگ مهر)
--
راه در جهان یکی است و آن راه راستی است

۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

يلداى ديگر و پايان پنج سال

اين يلدا را مثل يلداى ٨٥ از عمق كويرم اما آن روز كجا و امروز كجا!
٣٠ آذر شده و ٣٠ روز از خدمت مانده و يلداى تنهاى من در كوير.
يلداى ٨٥ قلم مجازى به دست وارد شدم و امشب سالروز آن است، پايان پنج
سالگى ام در نت و آغاز سال ششم.

--
راه در جهان یکی است و آن راه راستی است