سخن از نوروز و بهار و طبیعت که میشود، هوای خانهتکانیِ عید و بویِ سمنو و سبزههایِ خانگی و ماهی قرمز هوش از سرم میبرد و قلم نقش هفت سین را تکرار میکند... هرسال تکرار میشود و درختان به خواب رفته و به ظاهر خشک، جان میگیرند و زندگی میآغازند.
چندبار اول بهار لیستی از دلخواستهها و افکار نو را روی کاغذ آورده یا توی ذهنمان ترسیم کردهایم و به خودمان قول دادهایم از این پس اینچنین کنیم و آنچنان باشیم؟شاید یک از ده را توانسته باشیم انجام دهیم اما همین روزِ نو و سالِ نو بوده که وادارمان کرده نگاهی به خود بیندازیم و تغییرات و تصمیمهایی را برای خودمان رقم بزنیم.
اما هزار سال هم که چهار فصل بگذرد و نوروز خودنمایی کند بازهم این تکرار برایمان تازگی دارد و به خود برمان میگرداند و محرک یک آغاز میشود.
ده سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم امروز را ببینم؛ روز امرداد و اردیبهشت رنگینکمانی خودمان را، و حالا ده سال پیش همانجا مانده و امروز دوباره نوروز و سال جدید و کارهای جدید پیش روی تک تک ماست.
در این سال نو با تمام وجود برای همهی اعضای جامعه رنگینمان بهترینها را با شادکامی و تندرستی و دیرزیوشنی (= طول عمر) آرزو دارم و امیدوارم فعالیتها و نتیجهی فعالیتهای سختکوشان را هرچه زودتر و زودتر به چشم ببینیم و جشن شادیمان را نوروزوار جشن بگیریم.
سرچشمه:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر